کرونوس – داریوش اول در کتیبهای که در نقش رستم وجود دارد، خود را از تبار آریایی به شمار میآورد. در این کتیبه آمده: «من، شاه بزرگ، شاه شاهان، شاه کشورهایی با همه گونه مردم، فرزند یک پارسی، یک آریایی و از نسل آریایی هستم.» بسیاری از مترجمین و باستانشناسان معتقدند معنی واژهی آریایی در این متن «نجیبزاده» است؛ اما در این مورد اختلاف نظرهای زیادی وجود دارد. در ویدیوی جدیدمان روی یوتیوب (که بر روی همین صفحه هم قابل تماشاست) نشان میدهیم این واژه چه مسیری را به سمت تبدیل شدن به ایدئولوژیای که منجر به مرگ بیش از ۵۰ میلیون انسان در قرن بیستم شد طی کرده است.
کلمهی آریا و آریایی در اوستا نیز به چشم میخورد. پیش از ترجمهی کتیبهی DNa در نقش رستم، آبراهام دوپرون شرقشناس فرانسوی با استناد به متون هرودوت و دیودور به این نتیجه رسیده بود که «آریایی» نام مردمی بوده که در دوران باستان در ایران زندگی میکردهاند. پس از او بسیاری از پژوهشگران اروپایی شروع به استفاده از این کلمه کردند و این واژه در سال ۱۷۷۷ برای نخستین بار به آلمانی ترجمه شد.
در ۱۷۸۶ سر ویلیام جونز که یک قاضی انگلیسی مقیم کلکته بود متوجه تشابهات بسیار بین زبان سانسکریت، یونانی و لاتین شد. او به این نتیجه رسید که احتمالاً در گذشته زبانی وجود داشته که لاتین، یونانی و همچنین فارسی باستان، گوتی و سلتی از آن منشعب شدهاند. این مسأله در سال ۱۸۱۶ توسط فرانتس بوئپ به اثبات رسید. این زبان فرضی پروتو ایندویوروپین (پروتو-هندواروپایی) نام گرفت.
طی سالهای بعد برخی از متفکرین علیالخصوص محققین آلمانی با استناد به این تشابه میان زبانها مدعی شدند افرادی که به این زبان صحبت میکردند جامعهی فرهنگی خاصی بودند که رسوم منحصربفردی داشتهاند. آنان به دلایل نامعلومی به این نتیجه رسیدند که فارسیزبانان جد اروپاییان هستند. نقطهی عطف این طرز تلقی که افرادی که به زبان هندواروپایی صحبت میکنند رابطهی قومی با هم داشتهاند را میتوان در آثار فردریش اشلگل در ۱۸۰۸ مشاهده کرد. او مشخصاً به این موضوع اشاره میکرد که آریاییها که در آسیا ساکن بودهاند جد اروپاییان هستند و از آسیا به اروپا مهاجرت کردهاند. به این صورت، تمام اروپاییان از ریشهی آریایی محسوب شدند. این ایدهی مهاجرت آریاییها که امروزه به عنوان «افسانهی آریایی» شناخته میشود خیلی سریع در اروپای غربی فراگیر شد.
در قرن نوزدهم در اروپا، دیگر این رابطهی زبانی به عنوان مشخصهی اصلی رابطهی فرهنگی و تاریخی دیده نشد؛ بلکه «فرهنگ آریایی» که خود موضوعی نامفهوم و از نظر علمی تعریفنشده بود، خاصیتی بیولوژیکی و نژادی پیدا کرد. در سال ۱۸۲۳ یولویس کلاپروث ادعا کرد «هندوژرمنها» رنگ پوست روشن داشتند. این پژوهشگران با اشاره به زبان و ظاهر افرادی که در اروپا ساکن بودند ادعا میکردند که منشأ همهی اروپاییان در شرق است. کمکم این تفکر در آلمان شکل گرفت که آریاییها «بسیار بااستعداد» و خلاق هستند. آنان همچنین ادعا میکردند سامیها (اعراب و یهودیان) قادر به داشتن تفکر خالص نبوده و هوش کمتری از آریاییها دارند. واژهی هندواروپایی نیز به تدریج در ادبیات مسلط نظریهپردازان نژاد به دست فراموشی سپرده و با واژهی آریایی جایگزین شد.
از این پس، مفهوم آریایی معنای پیشین خود را از دست داد و تبدیل به «نژاد برتر» شد. عدهای از این متفکرین فرانسوی و آلمانی از جمله آرتور گوبینو معتقد بودند یک نژاد اصلی آریایی وجود داشته که از شرق به اروپا مهاجرت کرده است. فردریش مکس مولر از اساتید دانشگاه آکسفورد میگفت: «تفکر [این اجداد آسیایی] هنوز در فکر ما و خون آنان در خون ما جاری است. اینها از آسیا آمدهاند و در حقیقت اجداد حقیقی ما هستند.» ارنست رنان، پژوهشگر فرانسوی پا را حتی از این فراتر گذاشت و میگفت تنها نژاد «اصلی» آریایی است و آریاییها حق دارند سرنوشت بشر را تعیین کنند. این ایده نیز به زودی در میان نظریهپردازان نژاد شهرت کسب کرد.
آدولف پیکتت با قرار دادن آریاییها و سامیها (اعراب و یهودیان) در مقابل یکدیگر، آریاییان را نژاد برتر معرفی کرد. نژادی که برای حکومت بر جهان انتخاب شدهاند! گوبینو در فرانسه در کتابش تحت عنوان «رساله در باب نابرابری نژادهای انسانی» میگوید آریاییها نژاد نخبهی ایران و هندوستان بوده و طبقهی اشراف قرن ۱۹ فرانسه را تشکیل میدهند. او معتقد بود آریاییها از سرخپوستان، زردپوستان و سیاهپوستان متمایز هستند. در آغاز قرن بیستم نظریهپردازان نژاد از این واژه به مفهوم «غیریهودی» استفاده کردند. آنان هشدار میدادند که تجربهی تلخی که ایرانیان آن روز از سر میگذراندند به دلیل تحمل سامیها روی میداده است.
همین طرز فکر به دستور ویلهلم دوم آخرین قیصر آلمان به عنوان یک درس اجباری در مدارس تدریس شد و خود قیصر در نامهای شهادت داد که از اصل و نسب آریایی است.
در دوران رایش سوم (هیتلر)، واژهی آریایی به همان معانی «ژرمن» و «غیر یهودی» تعبیر میشد و در سال ۱۹۳۳ به همین اشکال وارد قانون رسمی آلمان شد. وزارت کشور آلمان به دلیل اعتراض و فشار دولتهای دیگر در اروپا این واژه را در سال ۱۹۳۴ از کتاب قانون حذف و با اصطلاح «غیریهودی» جایگزین کرد. اما دفتر هیتلر کماکان با این موضوع مخالفت میکرد. هیتلر در کتاب «نبرد من» آریاییها را «نژاد اصلی» و «نژاد دارای فرهنگ» خطاب میکرد معتقد بود این نژاد اروپایی به دلیل ترکیب شدن با نژادهای دیگر در حال از بین رفتن است. طی جنگ جهانی دوم او مشخصاً به ایران اشاره کرده و میگوید: «ملتهایی که خودشان را از شر یهودیان خلاص نکردند به هلاکت رسیدند. یکی از معروفترین نمونهها، سقوط مردمی بود که روزگاری بسیار سربلند بودند – پارسیان.»
به دلیل تبدیل شدن این ایدئولوژی به ایدئولوژی رسمی دولت نازی و حمایت دولت از آن، محققین بیشتری به آن توجه کرده و تحقیقات بیشتری روی آن انجام میشد. این محققین میخواستند از محبوبیت این واژه حداکثر استفاده را ببرند. عدهی بسیاری از این پژوهشگران رسماً اعلام میکردند که منشأ نژاد آریایی شمال اروپا بوده و این مردمان بعداً به شرق و ایران فعلی رفتهاند. این تفکر نیز شکل گرفت که امپراتوری ایران عمدتاً به دلیل اختلاط با نژادهای دیگر شکست خورده است. در این مقطع از تاریخ، ایدهی ارتباط زبانی و نه فرهنگی و نژادی به طور کامل از بین رفته است. بسیاری از دانشمندانی که ایدئولوژی هیتلر را تبلیغ میکردند از رضاشاه خواستند به بازسازی این نژاد در ایران بپردازد. همین طرز تلقی و همین ایدئولوژی همانطور که میدانیم منجر به کشته شدن میلیونها یهودی، رومنی، سینتی و … در کورههای آدمسوزی آریاییها شد. (لازم به ذکر است که کشتار نازیها فقط محدود به قومیتهای غیرژرمن نبود. کمونیستها، آنارشیستها و … نیز از سوی دولت رایش سوم مورد آزار، شکنجه و تهدید قرار میگرفتند.)
اما ایدهی «نژاد آریایی» در میان بسیاری از ملیگرایان ایرانی نیز رواج دارد. این ایده در ایران چگونه رواج پیدا کرد؟
عقاید این متفکرین اروپایی از نیمهی دوم قرن نوزدهم از کشورهای اروپایی به کشورهایی همچون هند، ایران و افغانستان وارد شد و این ایده که افرادی که به زبان هندواروپایی صحبت میکردند نه تنها نژاد خاصی داشته بلکه نژادی برتر از دیگران بودند در این کشورها نیز محبوبیت پیدا کرد. این عقاید نژادپرستانه نخستین بار در اواخر دوران قاجار وارد ایران شد و پایه و اساس ملیگرایی را در ایران شکل داد.
میرزا فتحعلی آخوندزاده با ترجمهی آرای ارنست رنان ادعا کرد آریاییها از سامیها متفاوت بودند. او بدون اشاره به منابعی که مستقیماً از آنها در کتبش استفاده میکرد، آرای اروپاییان را به گفتمان فارسیزبان وارد کرد. وی در «نامههای کمالالدوله و جلالالدوله» که نخستین بار در ۱۸۶۸ منتشر شد به عظمت «ملت ایران» تحت پادشاهی شاهان پارسی اشاره کرده معتقد بود حملهی اعراب موجب فلاکت ایرانیان شده است.
بر خلاف آلمان که در آن «دیگری» که مقابل آریاییها قرار داده میشد یهودیان بودند، این «دیگری» در ملیگرایی نسخهی ایرانی، اعراب معرفی شدند؛ اعرابی که موجب عقبگرد کشور به شمار میرفتند. این عقاید به سرعت در میان روشنفکران ایرانی فراگیر شد. یکی از روشهای پخش این ایدهها نشریهی کاوه بود که بین سالهای ۱۹۱۶ تا ۱۹۲۲ به زبان فارسی در برلین منتشر میشد. بدینترتیب، افسانهی آریایی که ناشیانه و بدون استناد به شواهد محکم علمی زمینشناسی و ژنتیک در اصل در غرب تئوریپردازی شده بود در تمام قرن نوزدهم به ادبیات اصلی ناسیونالیسم در ایران تبدیل شد.
منابع این اپیزود بسیار جالب که جرقهی اولیهی آن را کار دکتر رضا ضیاابراهیمی، فارغاتحصیل دانشگاه آکسفورد در ذهن ما ایجاد کرد و همچنین یک منبع بسیار خوب دیگر به انگلیسی در پایان این مقاله ذکر شدهاند.
در دوران پهلوی، آریانیسم به ایدئولوژی اصلی دولت مبدل شد و برای توجیه سلطنت از آن استفاده شد. محمدرضا شاه پهلوی خود را شاهنشاه آریامهر لغب داد و از ایدهی «برادری آریایی بین ایران، هندوستان، پاکستان و افغانستان» برای تقویت اتحاد سیاسی با همسایگانش استفاده کرد.
در کتاب «ایران قدیم» به قلم حسن پیرنیا (مشیرالدوله) به افسانهی مهاجرت آریاییها پرداخته شده و بخشهایی از این کتاب به عنوان متن تاریخی رسمی در مدارس ایران تدریس شد. دکتر رضا ضیاابراهیمی که به طور مشخص در مورد افسانهی آریایی در تز دکترای خود در دانشگاه آکسفورد نوشته در مصاحبهای میگوید بازنمایی ایران پیشااسلام از سوی ملیگرایان ایرانی به شکل جامعهای ایدهآل و بهشتی است که در آن هیچ فقر و فسادی نیست. هیچ بیعدالتی در جامعهی آریاییان به چشم نمیخورد و شاهان آن خیرخواه هستند.
اما همین ستایش ایران پیشااسلام نیز پیش از نوشتههای آخوندزاده و کرمانی به جز مواردی محدود در متون فارسی وجود نداشته است. ضیاابراهیمی همچنین به این مثال جالب اشاره میکند: عرب بودن برای ملیگرایان نژادپرست یک عروسک وودو است که به آن ضربه زده میشود تا از شرم امروز خود دور شوند. ملیگرایان در پاسخ به این پرسش که «چه شد ایران به این وضع دچار شد؟» پاسخ میدهند: «آنها بودند! آن دیگریها کردند!»
ایدهی نژاد آریایی کماکان در بخش مهمی از ادبیات ناسیونالیستی ایران وجود دارد؛ اما کمتر کسی میداند این ایده از اروپا و از دانشمندانی به عاریت گرفته شده که هیچ یک از آرایشان اکنون مورد قبول جامعهی علمی جهانی نیست. هیچ ملیگرای ایرانی نمیتواند به این پرسش پاسخ دهد که اگر اعراب و «نژاد»شان دلیل نگونبختی ایرانیان بود پس چرا در کشورهای عرب در مقایسه با ایران رفاه و ثبات نسبی وجود دارد؟ علاوه بر این که ایدهی مهاجرت آریاییها از شرق به غرب و از غرب به شرق کاملاً غیرمستدل بوده و شواهد محکمی مبنی بر آن وجود ندارد، تبدیل ارتباط زبانی به مسألهی نژاد و از آن مهمتر استفاده از عبارت «نژاد برتر» (برتر از اعراب یا برتر از یهودیان) کاملاً نادرست و غیرانسانی است. در این مورد در ویدیوی بعدی که دو هفتهی آینده منتشر خواهد شد بیشتر خواهیم گفت. پس با ما باشید!
منابع بیشتر:“Iran and the Aryan Myth” by david Motadel
نشریه کاوه که آرشیو آن به تازگی و در شرایط کرونا توسط دانشگاه بن به انتشار عمومی درآمده
منابعی موثقی وجود دارد ،که به هیچ عنوان یهیودی سوزی انجام نگرفته بلکه اتاق های گاز و کوره های مرده سوزی (جنازه) به صورت بسیار بسیار محدودی در آلمان نازی وجود داشته، ولی چون تاریخ نوشته شده به دست کسانی که در جنگ پیروز شدن نوشته شده این گونه توجیه کشور اسرائیل را به خاطر غرامت یهیود کشی در دل تاریخ به دروغ نوشته شده بدون اسناد و مدارک.
لطفا به این منابع لینک بدین!
از مقاله خوبتان تشکر میکنم
واقعا نشر چنین مقاله هایی برای بیداری مردم لازم است مردمی که سالهای سال گول آموزش های غلط و دروغ صد سال اخیر را خورده اند و حقیقت ها از آنها ربوده شده مردمی که صد سال با احساسات آنها بازی شده و آنها را درگیر تعصبات و فرهنگ و تاریخ وهمی کرده اند. من اینها را میدانستم ولی همانطور که شما اشاره کردید بیشتر مردم این حقیقت را نمی دانند و فکر میکنند که ایرانیان در طول تاریخ با واژه آریایی آشنایی داشتند و به آن می بالیدند و با اعراب دشمنی داشتند درصورتی که تا زمان قاجاریه مردم ایران چیزی به نام آریایی نمی شناختند و هیچ دشمنی با عرب و غیر عرب نداشتند.در زمان پهلوی به مردم ایران تلقین شد که در طول تاریخ ایرانیان از اعراب متنفر بودند. ما ایرانیها شاید با هر قومی فقط در دوران سیطره آن به ایران مشکل داشتیم یعنی مشکل با اعراب فقط محصور به چهارصد سال حکومت اعراب بود با یونانیها و مغولها و ترکها وغیره هم همینطور و بعد از هر قومی چندین قوم بر ایران میتاختند و هزار بدبختی و بلاهای طبیعی و غیرطبیعی در آن میان بر سر ما ایرانیها وارد می شد آیا معقول است در طول این مدت مردم نتوانند سیطره اعراب و غیر اعراب را فراموش کنند؟!
کمی سریع ماهیت خودتون رو آشکار کردید دوست قلم به چیز …
شاه بیت اشعار شما هم مثال آخری بود که آوردید
“ایدهی نژاد آریایی کماکان در بخش مهمی از ادبیات ناسیونالیستی ایران وجود دارد؛ اما کمتر کسی میداند این ایده از اروپا و از دانشمندانی به عاریت گرفته شده که هیچ یک از آرایشان اکنون مورد قبول جامعهی علمی جهانی نیست. هیچ ملیگرای ایرانی نمیتواند به این پرسش پاسخ دهد که اگر اعراب و «نژاد»شان دلیل نگونبختی ایرانیان بود پس چرا در کشورهای عرب در مقایسه با ایران رفاه و ثبات نسبی وجود دارد؟ علاوه بر این که ایدهی مهاجرت آریاییها از شرق به غرب و از غرب به شرق کاملاً غیرمستدل بوده و شواهد محکمی مبنی بر آن وجود ندارد”
احتمالا دوست گرامی !
من هم یک مثال با فرمول شما میزنم
اگر کارتل های کوکائین آمریکای جنوبی مثل باند اسکوبار و گروه های تروریستی مثل داعش که موزه ها و زنها و کتابخانه ها را می دزدند و می فروشند و تولید کننده ها و فروشنده های مواد روانگردان افکار و کارشان درست نیست چرا اوضاع مالی اعضایشان از اوضاع معلمان و کارگران و کشاورزان و نوازندگان ایرانی بهتر است ؟؟
الان خودت می بندی یا کمکت کنم ؟
پر واضحه که ۴ تا کتاب تاریخ نخوندی ، جامعه رو هم نمیشناسی، من ۲ تا زلزله رو در مناطق غیر فارس زبان امدادگر داوطلب بودم ، اگر وجود داشتی بعدیش رو شما برو ، خواهی دید که اقوام ایرانی به وقتش چطور حول همین وطن و ریشه های ملی و اساطیری و زبانی مشترک ناملموس گره خوردند و برای هم از جان دریغ ندارند . حتی برای اقوامی که سابقا فارسی صحبت می کردند و به زور شمشیر تغییر زبان دادند، پس بیا پائین اخوی ! که سرمون مدتهاست از عرعر تفرقه درد می کنه .
دوست عزیز، منابع مطلب ما علمی هست و چیزی که نوشتیم در راستای اجماع محققین است.
در مورد مثالی که زدید متأسفانه با مثال ما همخوانی نداشت. ما – به زبان ساده – گفتیم: «ناسیونالیستهای ایرانی میگویند اعراب مایهی بدبختی هستند و … در حالی که در واقعیت چنین نیست.» ما ارتباط مثالی که زدیم با مثال شما را درک نمیکنیم. ما در مورد کارتلها و گروههای تروریستی نظر ندادیم و معلوم نیست مثال شما به چه فرضیه یا نظریهای اشاره میکند.