- این موضوع 0 پاسخ، 1 کاربر را دارد و آخرین بار در 7 سال پیش بدست
هیأت تحریریه بهروزرسانی شده است.
-
نویسندهنوشتهها
-
-
2018/02/19 در 17:54 #1714
هیأت تحریریه
مدیرکل[متن اپیزود] [لینک ویدئو]
سلام. من آرش هستم و امروز اینجام تا با شما توی فلسفه سفر کنیم، تاثیراتی که فلسفه بر روی ادیان، ادبیات، هنر و دولتها گذاشته رو بررسی کنیم و ببینیم که فلسفه کجای زندگی روزمرهی ما قرار گرفته و چرا قدرت و نفوذش توی جوامع امروزی کمتر و کمتر شده.
اما اختصاصا توی این قسمت از افلاطون و ابن سینا میشنویم و با نهضت فکری اتمیست ها توی یونان قدیم بیشتر آشنا میشیم.
شاید براتون جالب باشه که بدونین خیلی از مشکلاتی که ما این روزا با دولتهامون داریم ریشه در عقاید فکری افلاطون داره و یا اینکه بخاطر کسایی مثل ابن سینا، ابن رشد و چند تا فیلسوف مسلمون دیگه و استنادای اونا به عقاید ارسطو بوده است که باعث شده ارسطو جایگاه خاصی توی فلسفه کسب کنه.
///////
دنیای فلسفه دنیای بزرگیه که توش پاسخ به سوالات مهم و اساسیای پنهان شده. شاید بخاطر همین وسعته که وقتی معنی لغوی فلسفه رو در زبانای مخلف بررسی میکنیم، تفاوتای زیادی رو مشاهده میکنیم. حتی بین خود فیلسوفها هم سر تعریف فلسفه توافق وجود نداره. سوال اینجاست که آیا درک معنی فلسفه به تنهایی برای رسیدن به پاسخها کافیه یا این که نیاز داریم برای رسیدن به راهحل مشکلات و سؤالامون عملکرد و تاریخ فلسفه رو بررسی کنیم.
افلاطون در طول دوران زندگیش و توی کتابای مختلفش تعاریف مختلفی از فلسفه ارائه داده. اون توی رسالهی فیدو، فلسفه رو اینجوری توصیف میکنه: پی بردن به جهل خویش و موانع کسب معرفت در این جهان، رها ساختن روح از دلبستگیهای مادی جهت آماده شدن برای کسب معرفت در ساحت برین غیرمادی.
شاید این تعریف ماها رو یاد دین بندازه اما جلوتر که بریم و رابطهی بین ادیان و فیلسوفا رو بررسی کنیم پی میبریم که درواقع خیلی از تفکرات دینی ما ریشه در فلسفه و عقاید فیلسوفا داشته.
بدون شک رویکرد ابزاریای که افلاطون توی فلسفه برای کنترل افکار مردم استفاده میکرد، تاثیر کمی روی استفادهای که امروزه دولت ها از دین برای کنترل افکار میکنند نداشته. باید اینو بدونیم که فلاسفه صرفا انسانای خوب با دغدغههای مثبت نبودن. خیلی از مواقع توی تاریح بشر این فلاسفه بودن که با ترویج یا حمایت از یه تفکر اشتیاه نه تنها زخمای بشر رو التیام نبخشیدن بلکه اونو عمیقترم کردن. این افلاطون بوده که اعتقاد داشته برای کنترل مردم شما میتونین تفکر اونا را کنترل کنید و چه ابزاری بهتر از دین برای کنترل مردم؟ ولی فلسفه هم مثل همهی چیزای دیگه یه جاهایی به نفع زندگی مردم بوده و یه جاهایی به ضرر اون. بررسی جزئیتر این موضوع رو میذارم برای ویدیوهای بعدی.
از یونان فاصله میگیریم و به قلب ایران می آییم جایی که ابن سینا زندگی میکرده. کسی که در اوج دوران آشفتگی اروپا به نقد افلاطون و پیروانش نشسته بود و به جاش جایگاه ارسطو رو توی فلسفه بالاتر میبرده. شاید برای ایرانیا ابن سینا از پیشروهای علم پزشکی بوده اما باید بدونیم که توی دنیای فلسفه اون جایگاه مهمی داره تا جایی که حتی برخی اونو بعد از ارسطو دومین فیلسوف تاثیرگذار میدونن. نفوذ و رد پای ابن سینا و ابن رشد توی فلسفهی مسیحیت یه جورایی غیرقابلکتمانه.
اما امروز نه به افلاطون میپردازیم نه به فیلسوفای اسلامی. امروز میخوایم نهضت فکریای رو بررسی کنیم که تفکراتشون نتایج قابل توجهی توی یونان باستان داشته. این نهضت به اتمیستها شهرت داشتن و دو تا فیلسوف مهمو در بر میگیرفتن: لیوسیپوس و دموکریتوس که حدودن ۳۵۰ تا ۴۵۰ سال قبل از میلاد مسیح زندگی میکردن.
در رابطه با لیوسیپوس اطلاع چندانی در اختیار نداریم اما اسم اون و یه سری از عقایدش توی کتابای دموکریتوس و ارسطو به کرات ذکر شدن. برتراند راسل، نویسندهی معروف تاریخ فلسفه میگه که افلاطون از لیوسیپوس نفرت داشته و حتی برای از بین بردن نتایج حاصل از عقاید اون خیلی تلاش میکرده.
اما از دموکریتوس اطلاعات بیشتری داریم. اون یه فیلسوف ماتریالیست بوده و در طول زندگیش به ایران و مصر سفر کرده بوده. اون ۴۰۰ سال قبل از میلاد مسیح اتم رو تجزیهناپذیرترین جزء جهان هستی میدونسته چون معتقد بوده توی اتم خلا وجود ندارد!
برای درک بهتر این موضوع یه مثال بزنم. دموکریتوس اعتقاد داشته علت این که چاقو میتونه سیب رو ببره اینه که بین اتمهای تشکیلدهندهی سیب فضای خالی وجود داره که به چاقو اجازه میده در بین اتمهای سیب حرکت کنه. البته دیگه لازم نیست بگم که ایشون چون میکروسکوپ هنوز اختراع نشده بوده این نتیجه رو صرفن با مشاهدات چشمی و تجزیه و تحلیل ذهنی کسب میکنه.
از نظر دموکریتوس اتمها همواره در حال حرکت هستن و در حین حرکت به هم برخورد میکنن اما گاهی هم توی هم چفت میشن و تشکیل حلقههایی رو میدن که از این حلقهها اجسام و در نهایت جهان هستی به وجود میاد.
اون خاصیتایی از قبیل وزن رو جزو ماهیت اتمها میدونسته اما فکر میکرده خواصی مثل سردی و گرمی به خاطر وجود حس در انسان بوده و چنین خواصی رو از ماهیتهای ماده و اتم نمیدونسته.
دموکریتوس یا همون دموکریت همینطور اعتقاد به وجود جهانهای موازی داشته که این موضوع این روزا بحث داغ علم فیزیکه. روح رو هم یه چیز مادی میدونسته و تفکر رو نوعی حرکت و از عوامل ایجاد حرکت برداشت میکرده. احترامی که اون برای تفکر قائل بوده ما رو به یاد دکارت، پدر فلسفهی مدرن غرب میندازه که برای فلسفه نوعی روش بر اساس قدرت تفکر و نتیجهگیری ابداع کرد که بسیاری از فلاسفه بعد از اون برای رسیدن به پاسخ سوالاتشون از روشهایی مثل روش دکارت استفاده میکردن.
درضمن باید بگم دموکریتوس اعتقادی هم به تصادف نداشته و دارای یه جور تفکر مکانیکی بوده.
برای درک این موضوعم یه مثال میزنم:
در پاسخ به سوال ما چرا نونوایی داریم، افلاطونیان این جوابو میدادن که نیاز مردم به نان برای رفع گشنگی باعث بوجود آمدن نونوایی میشه اما دموکریتوس به قبل از بوجود اومدن نونوایی رجوع میکرده و شرایط مورد نیاز برای بوجود آمدن نونوایی را بررسی میکرده.
این مهمه که بدونیم دموکریتوس همهی این نتیجهگیریها رو با مشاهده کسب میکرده. شروع کار با پرسیدن یه چرا بوده. بعدش اون به آنالیز و تحلیل اطلاعات بدست اومده از مشاهدههاش میپرداخته و از همه مهم تر جرات سفر به دنیای ناشناختهها در ذهنش رو داشته. کاری که همهی ما انسانا توانایی انجام اونو داریم و میتونیم توی روش تفکرمون پیشرفت بوجود بیاریم.
این اپیزود رو با شعری از شلی (شاعر انگلیسی) تموم میکنم و از کرونوس بخاطر این که این تریبون رو در اختیار من گذاشته تشکر میکنم.
از آفرینش تا انهدام
پیوسته جهانها بر جهانها میغلتند و میگذرند
مانند حبابها بر آبهای رودها
که میدرخشند و میترکند و میگذرند.
-
-
نویسندهنوشتهها
- شما برای پاسخ به این موضوع باید وارد شوید.