- این موضوع 0 پاسخ، 1 کاربر را دارد و آخرین بار در 7 سال، 1 ماه پیش بدست
هیأت تحریریه بهروزرسانی شده است.
-
نویسندهنوشتهها
-
-
2018/01/31 در 13:07 #1599
هیأت تحریریه
مدیرکلفمنیسم
شاید اولین چیزی که از شنیدن کلمه ی فمنیسم به ذهن شما میرسه تلاش برای برابری زن و مرد باشه. بعضیام البته با شنیدن اسم فمینیسم، یه جریان مردستیز میاد تو ذهنشون. اما فمینیسم چیه و واقعاً از کجا اومده؟
////////////////////////////
سیمون دوبوار چهره ی شناخته شده ی فمنیست، فمنیسمو تلاش برای رفع «تبعیض» جنسیتی معرفی می کنه <نمایش قطعه ای از مصاحبه ی سیمون دوبوار> ینی اینکه آدما صرفنظر از شکل بدن و تمایلات جنسیشون باید حقوق و جایگاه برابر با هم داشته باشن. قرنها پیش وقتی که انسان های هوشمند شروع به زندگی گروهی توی قبیلههاشون کردن زنها و مردها با وجود تفاوت های آشکار بیولوژیک برابر با هم برای بقای قبیلهشون تلاش می کردن. هرعضو صرف نظر از شکل بدنش توی جامعه ی انسانی نقش داشت و ارزشمند بود. اما امروز میبینیم که شرایط زندگی تغییر کرده و خیلی از نظریهپردازها شواهدی رو برای توضیح جایگاه برتر مردها نسبت به زنها پیدا کردن. جایگاه برتری که حق حیات توی شرایط برابر و پیشرفت رو از زنان گرفته. کم کم به اونها هم میرسیم. اما اول باید اینو بگم که این شرایط نابرابر باعث میشه زن ها در جامعه مورد ستم قرار بگیرن و سرکوب بشن. مثلن اینکه یه سری از شغلها مردونه هستن و زنا حتا اگر هم استعداد و انگیزهی مورد نیاز اون شغل رو داشته باشن، بازم قدرت دستیابی به اونا رو ندارن. شاید باورتون نشه ولی تا همین یه قرن پیش زن ها برای گرفتن حق رای توی انتخابات سیاسی مبارزه می کردن و هنوز تو خیلی از جاهای دنیا زن ها شکل و حرکات بدن، لباس پوشیدن و خیلی نقش هاشون رو با نقش و وظایفی که جامعه و نظام به عنوان زن بهشون میده سازگار میکنن. حق نابرابر برای تحصیل و حتا حضور توی جامعه، اجازه ی رانندگی و یا انتخاب همسر و همینطور انواع مختلف خشونت های جنسی و خانگی از نتایج این نابرابری هستن.
اما با وجود تمام ساز و کارهای تضعیف کننده ی زنان در نهایت بعد از ظهور چهره های سنت شکن و برابری طلب در طول تاریخ کم کم جریان های اعتراضی برای آگاه و متحد کردن زنان به صورت جدی وارد میدون شدن. این اتحادها اسم خودشونو جریانهای آزادیبخش زنان ویا فمینیستها گذاشتند و علیه شرایطی که زنا رو در جایگاه پایین تری از مردا قرار می داد فعالیت های مهمی انجام دادن. در اوایل شکل گیری این مبارزات که میشد همون قرن ۱۹ و ۲۰، حق رای، حق مالکیت، حق به ارث بردن اموال، تحصیل، کنترل بر بدن و تولیدمثل موضوعهای مهمی برای پیگیری بودن.
پس جریان های فمنیست به تدریج تنوع زیادی پیدا کردن. یک گروه صرفا به برابری زن و مرد و همینطور حقوق مدنی و اجتماعی زنها پرداخت. حقوقی مثل مزد برابر یا فرصت شغلی برابر با مردا. فمنیست های لیبرال عموما همچین اهدافی دارن. گروههای دیگه مثلاً فمینیستهای رادیکال به نقد و تغییر عوامل بنیادیتر می پردازن. ینی برعکس فمنیست های لیبرال و میانهرو معتقدن که این شرایط موجود علت اصلی پدید اومدن و ادامه ی این وضعیت علیه زنان هست و باید متحول بشه تا زنان به همراه همهی قشرهای ستمدیده به رهایی برسن. جنبش هایی مثل جنبش زنان سیاه پوست، زنان کارگر، و همجنسگرایان بعدها از دل همین فمنیسم رادیکال بیرون اومدن.
این جریان های رادیکال عموما همجهت با مبارزه های پیشین زنان بودن. اونا با مطالعهی جامعه شناسی، مردمشناسی و حتا رواندرمانگری راه خودشون رو پیدا کردن. اون ها معتقدن که شرایط تبعیض آمیز جنسیتی نتیجه ی تغییر شکل زندگی اجتماعی بشر در طول تاریخ بوده در نتیجه زن مفهومی ساخته ی دنیای مردسالاره که به مفهوم جنسیتی مرد معنی میده. بهتره بگیم موجودی ضعیف و فرمانبردار در مقابل مرد قدرتمند.
اما بیاین برای روشنتر شدن موضوع برگردیم به یه تعریف مهم! میدونستین که محققان جنسیت بین مفهوم جنس و جنسیت فرق میذارن؟ واژه ی جنس به تفاوت بیولوژیک بین زن و مرد اشاره میکنه ولی جنسیت یه مفهوم کاملن اجتماعیه که در طول تاریخ تو عقاید و رفتارهای اجتماعی و شکل تفکر آدما اثر خودشو نشون داده و میده. مثلا فرض کنین بابا میاد خونه. اون به عنوان هدیه برای دخترش یه عروسک و برای پسرش یه ماشین خریده. این کار باعث میشه کودک حتا وقتی بزرگ میشه این رو به عنوان یه کلیشه، یه چیز غیر قابل تغییر بدونه.
اما یکی از اختلافای اصلی فمنیستها از همینجا نشأت میگیره که جنس و جنسیت متفاوت دونسته نمیشن. بعضی از فمینستا فقط روی این موضوع فوکوس میکنن که داشتن بدن زنونه نباید تأثیر زیادی توی نوع نگاه انسانها داشته باشه. اما این تفکر کامل نیست. مفهوم جنسیت (که ممکنه با جنس یا gender آدم متفاوت باشه) میتونه اون رو موجودی ظریف، زیبا، قابل ترحم، ماشین تولید نسل و حمایتگر و فداکار تصویر کنه. بر اساس همین مفهوم جنسیت هست که خیلی روابط اجتماعی، اعتقادات، رسم و رسوم و هنجارهای ما شکل میگیره.
دیگه این که بدن ها و رفتارهای جنسی ای هست که تو این دوگانه ی زن و مرد قرار نمیگیرن. مثلا همجنسگراها و یا ترنسجندرها و ترنسکشوال ها که می تونن هم از لحاظ روانی و هم از لحاظ فیزیکی ربطی به کلیشهی «زن یا مرد» نداشته باشن. تعداد آدمایی که بدن یه زن رو دارن اما دوست دارن بدن مردونه داشته باشن و جایگاه مرد رو تو روابطشون داشته باشن و یا مردهایی که به کل دوست دارن زن باشن، به ما نشون میده که جنس و جنسیت هیچکدوم به شکل مطلق وجود ندارن که هیچ، اتفاقن تنوع زیادی از لحاظ فیزیکی و روانی بین این دوگانه ی زن و مرد وجود داره. هر چند همیشه شواهدی برای مقاومت کردن در مورد این واقعیت وجود داره، اما بازم جنبشای زنان، همجنسگراها، ترنسجندرها و… به اصطلاح ال جی بی تی یه جورایی در حال حاضر به یه اتحاد برای پیشبرد فعالیت هاشون رسیدن.
حالا سوال بعدی اینه که این جنسیت از کجا سردرآورده؟ فردریش انگلس برای رسیدن به جواب این سوال با یه سری از محققای دیگه رفت سراغ مطالعهی سیستم خانواده و با بررسی دادهها و شواهد مردمشناختی و با توجه به نظریه های اقتصادی/سیاسی/فلسفی که وجود داشت، روایتی ارائه داد که بعدها فمنیست ها و محققای دیگه ای رو هم با خودش همراه کرد تا بتونن نظریهش رو کامل تر و دقیق تر کنن. انگلس مطالعات و تحلیلای خودشو توی کتاب منشا خانواده، مالکیت خصوصی و دولت آورده که کتاب خیلی جذابی هست و لینک دانلودشو براتون توی توضیحات این ویدیو گذاشتم. اون میگه که ساختار زندگی در گذشته اشتراکی بوده تا همه بتونن شکارشون رو با هم تقسیم کنن و قبیله زنده بمونه و توی این روند، زنا نقش مهمی داشتن. اما این زندگی اشتراکی کمکم به سمت مردسالاری رفته که توی اون مردا – یا بهتره بگیم کسایی که بدن مردونه دارن – جایگاه اول رو دارن و زنها و بقیه جایگاههای بعدی اجتماع. این اتفاق از نظر انگلس وقتی میفته که چیزی به اسم ثروت پدید میاد و این توزیع ثروت بر اساس جنس آدما مردها رو در جایگاه فرد دارای هویت و محق قرار میده. مرد در نهایت هستهی خانواده میشه و تمام اعضای خانواده و سرمایه در مالکیت اون قرار میگیرن.
انگلس شرح میده پیشرفت علم و تکنولوژی و در نتیجه تولید بیش از مصرف محصولات باعث انباشته شدن ثروت و مالکیت بر روی ابزار تولید میشه و در نهایت تمام روابط انسانها در طول تاریخ کمکم از این شکل تولید و مبادله تاثیر میگیرن. این تا جایی پیش میره که مردها در راس قدرت قرار می گیرن و طبیعتا تمام نظام ها و ساختارهای اجتماعی، سیاسی و اقتصادی مدام دارن منافع اون ها رو در مقابل دیگران تعریف و از اون منافع محافظت می کنن.
نظریهی انگلس نظریهای بود که دانشمندای خیلی زیادی بهش پرداختن و نظریهی معتبری محسوب میشه، حتا اگر اطلاعاتش قدیمی باشه. این کتاب انگلس به فمینیستها بشارت میده که اگر زمانی زنها توی تاریخ حق برابر با مردا داشتن، پس حتمن باز هم میتونن این حقو به دست بیارن.
اگه از این ویدیو خوشتون اومده، اون رو با دوستاتون به اشتراک بذارید. مرسی از منبع عظیم انرژیتون و این که اونو به اشتراک میذارین.
آدرس ویدئو: https://www.youtube.com/watch?v=MIYf-1WdCVs
-
-
نویسندهنوشتهها
- شما برای پاسخ به این موضوع باید وارد شوید.