کرونوس – مردم قوم هیمبا که در شمال نامیبیا زندگی میکنند و جزو آخرین قبایل کوچنشین جهان هستند، عقاید بسیار متفاوتی در مورد ازدواج و وفاداری در مقایسه با بقیهی مردم جهان دارند. در این قبیله نه تنها رابطهی جنسی خارج از ازدواج پذیرفته شده است، بلکه مردان این قبیله مشکلی با بزرگ کردن کودکانی که فرزند واقعی خودشان نیستند ندارند. این یافتهها موجب به چالش کشیده شدن پایهی بیولوژیک تکهمسری به مثابه یک هنجار اجتماعی شده است.
بیشتر جوامعی که تاکنون مورد بررسی قرار گرفتهاند، تکهمسری را دستکم برای زنان ارزش قلمداد میکنند. روانشناسان تکاملگرا این موضوع را به الزام مردان برای انتقال ژنهایشان به نسلهای بعدی قلمداد میکنند. آنان به نمونههایی در جوامع حیوانات اشاره میکنند که در آنها جنس نر غالب نه تنها مادههایی را که با نرهای دیگر آمیزش میکنند مورد تنبیه قرار میدهند، بلکه فرزندانی را که از آمیزش خودشان متولد نشده باشند میکشند. تفسیرهای گوناگون دیگری با استفاده از چنین نظریههایی خشونت خانگی را صریحاً یا تلویحاً مورد تمجید قرار میدهند.
در دیدگاهی دیگر که از جمله در کتاب «سرشت جنسی انسان» (ترجمه فارسی کتاب از اینجا قابل دریافت است) منتشر شده نظر بر این است که برای انسانهایی که در اعصار گذشته زندگی میکردهاند چنین مفاهیمی اهمیت زیادی نداشته و تکهمسری تنها پس از شکلگیری کشاورزی دیده شده است. مطالعات زیادی برای رسیدن به نتیجهی نهایی در مورد این مبحث نیاز است ولی مجموعهای از تحقیقات بیولوژیک و جامعهشناسانه که در قوم هیمبا انجام شده به روشنی نشان میدهند این هنجارهای حاکم نمیتوانند در همه جا به شکل امر عمومی وجود داشته باشند.
بر خلاف یقین عمومی نسبت به این که تولد فرزندان از روابط زناکارانه مسألهای رایج است؛ اما برخی تحقیقات نشان میدهند تنها ۱ تا ۲ درصد از فرزندانی که در روابط بلندمدت دونفره متولد میشوند، حاصل رابطهی نامشروع (رابطهی خارج از پیوند دو نفره) هستند. لازم به ذکر است همهی این تحقیقات جز یک مورد در غرب به انجام رسیده است. دکتر بروک سلزا از دانشگاه UCLA در مقالهای که در Science Advances منتشر شده ادعا میکند این میزان در میان قوم هیمبا ۴۸ درصد میباشد.
این عدد در بیشتر جوامع دیگر مبین وجود پنهانکاری در ابعاد وسیع بوده و نشان میدهد زنان، همسران بلندمدت خود را به بزرگ کردن کودکانی وامیدارند که از آمیزش پیشبینینشده با مردان دیگر متولد شدهاند. اما سلزا متوجه شد که بیشتر پدران در قوم هیمبا میدانند فرزندانی که در حال بزرگ کردنشان هستند متعلق به خودشان نبوده و این موضوع برایشان از اهمیت برخوردار نیست.
سلزا در بیانیهای گفت: «مردم هیمبا عقاید سفتوسختی در مورد پدر بودن در اجتماع دارند و معتقدند هر فرزندی که همسرشان به دنیا آورد، چه خودشان پدرش باشند و چه پدرش نباشند، فرزند آنان است. ننگی که عموماً بر زنانی که شرکای جنسی متعددی دارند زده میشود و همچنین این گرایش که چنین موضوعی منجر به بدرفتاری با فرزندان میشوند، در قوم هیمبا در مقایسه با دیگر نقاط جهان بسیار کمتر است.» بسیاری از مردان قوم هیمبا، فرزندانی را که از نظر بیولوژیکی متعلق به خودشان هستند در کنار فرزندانی که متعلق به خودشان نیستند بزرگ میکنند و به نظر میرسد هیچ فرقی بین آنان نمیگذارند.
یک جامعهی کوچنشین نمیتواند الزاماً نمایندهی همهی جوامعی که پیش از کشاورزی وجود داشتهاند باشد. سبک زندگی هیمبا به عنوان جامعهای دامپرور که برای یافتن علوفهی بهتر برای دامهایشان دائم در حال کوچ کردن بوده با سبک زندگی انسانهایی که در اعصار گذشته شکارچی-گردآورنده بودهاند متفاوت میباشد.
با این حال، تکنیکهای جدید در علم ژنتیک موجب مطرح شدن دوبارهی این بحث قدیمی شدهاند. سلزا مدعی این نیست که مردم قوم هیمبا حسادت را اصلاً نمیشناسند. او حسادت را در میان این قوم دیده است اما بر اساس گزارشات قبلی او «بسیاری از مردم [هیمبا] علاقهای به داشتن همسری که نتواند مردان دیگر را جذب خود کند ندارند».
این مقاله به این نکته میپردازد که «مطالعاتی از این دست موجب ایجاد چالشهای تدارکاتی و اخلاقی خاصی میشوند که در مطالعهی پدرسالاری در دیگر جوامع وجود ندارند.» سلزا هفت سال را در بین مردم این قبیله و مؤسساتی که در نامیبیا قرار دارند گذراند و تحقیقات خود را به نحوی انجام داد که هیچ یک از طرفین (پژوهشگر یا پژوهششونده) به خاطر این تحقیقات شناسایی نشوند و خود روند تحقیق منجر به بروز اخلال در جامعه نگردد. نتایج تحقیقات ژنتیکی فردی نه به اعضای جامعهی هیمبا و نه به انسانشناسانی که در این حوزه کار میکنند نشان داده نشده است.
بابت مقاله بینهایت متشکرم
واقعا شگفت انگیز