کرونوس – ویدیوی دوم و آخر از مجموعهی «نژاد و نژاد آریایی» روی یوتیوب و آپارات قرار گرفت. در این ویدیو به مسألهی بحثبرانگیز نژاد و تفسیرهای علمی از آن میپردازیم.
واژهی نژاد به لحاظ تاریخی به تقسیمبندی بشر بر اساس برخی از ویژگیهای ظاهری و بیولوژیکی او گفته میشود. این مبانی بیولوژیکی شامل عناصری از جمله رنگ پوست، شکل چشم، جنس مو و ساختار استخوانی میشود. اما این ایده در قرن بیستم و بیستویکم منجر به شکلگیری انتقادات جدی از طرف صاحبنظران علم و فلسفه شد.
اکثر قریب به اتفاق مکاتب علمی معتقدند بر اساس اصول منطقی و علمی، نمیتوان انسانها را بر اساس خصوصیات بیولوژیکشان به دستههای مختلف به نام نژاد تقسیمبندی کرد. دستهای از این مکاتب، نژاد را امری فرهنگی میدانند و معتقدند این ساختار فرهنگی حائز الزام بیولوژیک نیست. ما در این مقال تنها به اقلیتی از برهانهای منطقی و علمی در رد بنیان بیولوژیک مسألهی نژاد میپردازیم.
نژادها به لحاظ تاریخی به چهار دسته تقسیم میشوند: سفید (قفقازی)، سیاه (آفریقایی)، زرد (آسیایی) و قرمز (بومی آمریکا). این تقسیمبندی که بر اساس رنگ پوست انسانها ایجاد شده با مشکلات بسیاری روبهروست. پرسش نخست این است که چرا باید چنین تقسیمبندی وجود داشته باشد؟ چرا تاریخاً انسانها بر اساس شکل انگشتهای پا یا دستشان تقسیمبندی نشدهاند؟ آیا این تقسیمبندی به این دلیل ایجاد شده که چهرهی انسانها به سادگی قابل رؤیت است؟
یکی دیگر از مشکلات طبقهبندی کردن انسانها بر اساس رنگ پوست این است که گاهی زدن یکی از این چهار برچسب به یک صورت انسانی ناممکن میشود. ممکن است فردی با دیدن عکس روبهرو، این شخص را سیاهپوست قلمداد کند در حالی که فرد دیگری ممکن است برچسب سفیدپوست به این عکس بزند. پیدا کردن و تشخیص نقاطی که در آن نژادها از هم منفک شده و به نژاد دیگر تبدیل میشوند، از لحاظ علمی و عینی ممکن نیست و بیشتر به استنباط شخصی انسانها مرتبط است.
مکاتب علمی که به بررسی مسألهی نژاد میپردازند، یا آن را حائز ساختاری بیولوژیک قلمداد میکنند یا حائز ساختاری اجتماعی و فرهنگی. یکی از گرایشات علمی که به نژاد به چشم ساختاری بیولوژیکی نگاه میکند و معتقد است میتوان انسانها را به دستههای نژادی طبقهبندی کرد، «طبیعتگرایی نژادی» نام دارد. این مکتب معتقد است نژادهای انسانی ویژگیهایی دارند که به نسلهای بعد از خود منتقل میکنند، این ویژگیها تنها در جامعهی آنان معنی دارد و میتوان رفتار انسانها را با این خصوصیات توضیح داد.
در دههی ۱۹۴۰ میلادی، انسانشناسهای آمریکایی به مفهوم نژاد معنایی بیولوژیک میدادند. در دههی ۶۰ در آمریکا، سه نژاد اصلی به رسمیت شناخته میشد. اما علم ژنتیک خیلی زود این انگارهها را مردود اعلام کرد. بر اساس یافتههای علم ژنتیک، جد مشترک همهی انسانها جایی در آفریقا زندگی میکرده است. علاوه بر این ۹۹/۹ درصد ژنها در همهی انسانها یکی است.
امروزه بیشتر اصحاب علم گزارههای طبیعتگرایی را اشتباه میدانند چرا که انسان امروزی از دامنهی تنگ نژاد و محدودیتهای جسمی خود فراتر رفته و وجود حتی یک نمونه مثال نقض از فردی که خارج از دستهبندی نژادی خود قرار میگیرد، منجر به رد این ایده میشود. لازم به ذکر است که ظهور علم ژنتیک در سالهای اخیر، آرای طبیعتگرایان را با قاطعیت نقض کرد. برای نمونه، دانش ژنتیک به ما نشان داد ژنهای بسیاری موجب تغییر رنگ پوست میشوند. این ژنها پیش از پیدایش انسان به وجود آمدهاند و برخی از آنها در ماهیها و موشها نیز یافت میشوند. تغییرات در چهار تا از این ژنها موجب پدیدار شدن انواع رنگ پوست میشود. وقتی اجداد ما به قسمتهای مختلف زمین مهاجرت کردند جهشهای ژنتیکی خاص در مدارهای مختلف زمین پایدار ماندند، به نسلهای بعدی منتقل و موجب پیدایش رنگ پوست متفاوت شدند. رنگ پوست سیاه در مناطق حارهای بدن انسان را در مقابل پرتوی ماورای بنفش حفاظت میکند در حالی که در نزدیکی قطبهای زمین و جایی که نور آفتاب غنیمت است، رنگ پوست روشن به تولید ویتامین د کمک میکند. همچنین بنا بر یافتههای ژنتیک، میتوان با بررسی میتوکندریای DNA انسان، ناحیهی محل تولد و زندگی او را مشخص کرد. اما این اطلاعات بسیار گونهگون بوده و در دایرهی تنگ چهار نژاد نمیگنجد.
در جامعهی ما نژاد معنایی واقعی دارد و انسانهایی واقعی هر روز به دلیل وجود چنین مفهومی مورد تبعیض قرار میگیرند. یکی از نظریهپردازان ایدهی نژاد و برتری نژادی ارسطو بود. او معتقد بود مدیترانهایها از دیگر مردمان برترند.
اما برخی دیگر از مکاتب نژاد را به عنوان یک ساخت فرهنگی میبینند که ارتباط تنگاتنگی با شرایط اقلیمی و جغرافیایی زیست انسان دارد. یکی از گرایشات علمی تحت ساختارگرایی نژادی که «نامگرایی نژادی» (Racial Nominalism) نام دارد معتقد است برداشتها و قضاوتهای نژادی در جوامع ما وجود دارند و برای مقابله با این برداشتهای نادقیق، بایستی به مطالعهی آنها پرداخت.
ساختارگرایان معتقدند با این که تقسیمبندی انسانها بر اساس نژاد مبنای بیولوژیک ندارد، اما در تصمیمات و فرهنگ انسانی نقش مهمی بازی میکند. نژاد، موجب گروهبندی انسانها بر اساس ظاهرشان شده و به همین شکل منجر به تحریم برخی نژادها در مقابل برخی دیگر میشود. در دههی ۱۹۹۰، ساختارگرایان به «فرهنگ عامهی نژاد» اشاره کرده و شروع به شکل دادن به گفتمانی جدید در مطالعهی نژاد کردند. آنان معتقدند باورهای نژادی تنها در جوامعی که در آنها شکل میگیرند معتبر هستند و در جوامع دیگر معنای خود را از دست میدهند. برای نمونه، سیاهپوستی که در آمریکا زندگی میکند، احتمالاً در برزیل سیاهپوست محسوب نمیشود چون باورهای نژادی این جوامع با یکدیگر فرق دارد.
تا اوایل قرن بیستم در آمریکا و پیش از جنگ جهانی دوم، سفیدپوست به فردی اطلاق میشد که از شمال اروپا به آمریکا آمده بود. بدین ترتیب ایتالیاییها، یونانیها و یهودیان سفیدپوست محسوب نمیشدند. اما این افراد امروزه در برداشت عمومی در آمریکا سفیدپوست محسوب میشوند. ایرانیان در سرشماری ملی آمریکا سفیدپوست محسوب میشوند اما فرهنگ عامهی این کشور هنوز ایرانیان را به عنوان سفیدپوست در نظر نمیگیرد. برای ایرانیان، آسیایی کسی است که در قارهی آسیا زندگی میکند اما در آمریکا، آسیایی به فردی اطلاق میشود که از جنوب شرقی این قاره به آمریکا آمده باشد یا در آن مناطق زندگی کند. لذا ساکنین خاورمیانه در آمریکا آسیایی محسوب نمیشوند. اینها نشان میدهند که نژاد صرفاً معیاری نادقیق، دمدستی و محلی است که اطلاعاتی بسیار محدود و گاه اشتباه در مورد انسانها میدهد. معیاری که از اعماق تاریخ به ما رسیده است.
در ژوئن سال ۲۰۰۰ و پس از طبقهبندی کامل ژنوم انسان در آمریکا، این کشور اعلام کرد با مطالعاتی که روی ژنوم انجام شده، به نظر میرسد مفهومی به نام نژاد اصلاً وجود نداشته و نمیتوان در ژنوم انسان سراغ چیزی به نام نژاد را گرفت. این روزها اگر به خیابان بروید و از مردم نژادشان را بپرسید، پاسخی متفاوت خواهید شنید. ممکن است شخصی بگوید افغان است و دیگری بگوید لر. مفهوم نژاد اکنون حتی در تفکر عامه جای خود را به مفاهیم دیگری از جمله قومیت داده است.
انسان از دوران شکار و گرداوری میوه توانسته تا حد زیادی بر محدودیتهای جسمی و بیولوژیکی خود فائق آید و بر طبیعت مسلط شود. علاوه بر این ما امروزه در جهانی زندگی میکنیم که مرزها در آن چیزی جز تصور سازندگانشان نیستند. در جهانی که مشکلاتش بدون مرز است، هیچ قومیت و هیچ نژادی به تنهای قادر به رفع معضلات بزرگ بشر نیست و به نظر میرسد برای شکوفایی نوع بشر به تلاشی همگانی و جمعی نیاز است.
مطالعهی بیشتر: National Geographic – مدخل نژاد در دایرهالمعارف استنفورد