این مطلب، بخشی از مقاله با عنوان «مبارزه طبقاتی و حداقل مزد» است که به نقد سازوکارهای نظام جمهوری اسلامی در تعیین حداقل حقوق برای کارگران میپردازد. فایل پیدیاف مقالهی کامل را میتوانید از اینجا دانلود کنید.
تمام کارگران در طول زندگی خود چندین بار فرآیند جستوجوی کار و در نتیجه شرکت در جلسهی مصاحبهی شغلی را تجربه کردهاند. در چنین جلسهای، مسئول جلسه به عنوان نمایندهی سرمایهدار، توانایی کار کردن فرد را در جایگاه شغلی مورد نظر از طریق آزمون شفاهی و عملی ارزیابی میکند و با طرح سؤالاتی انگیزهی فرد را براي شغل مورد نظر و همچنین سازگاری فرد با محیط کار را میسنجد. در صورت تأیید شدن، دو طرف به چانهزنی بر سر میزان مزد میپردازند و کارگر بر اساس مهارت و تجربهی خود مبلغی بالاتر از حداقل مزد را طلب میکند و نمایندهی سرمایهدار نیز تمام تلاشش را میکند که دستمزد توافقی هر چه بیشتر نزدیک به حداقل مزد باشد. در بیشتر موارد به دلیل بیکاری گسترده، کارگر به کمتر از آنچه مدنظرش است راضی میشود و امیدوار است که با اثبات کردن تواناییاش در سالهای بعدي موقع تمدید قرارداد «مزد عادلانهای» دریافت کند. پس از عقد قرارداد، کارگر با توجه به مهارتش به عنوان جوشکار، تراشکار، نقشهکش، وسطکار یا راننده در محدودهی زمانی مشخصی در اختیار کارخانه قرار میگیرد، طبق برنامهای منضبط و مداوم به کار مشغول میشود و در پایان ماه «مزد توافقی» را دریافت میکند. آیا قیمتی که بر روی آن توافق میشود، تنها بر اساس قدرت چانهزنی فردی با توجه به مهارت و تجربه تعیین میشود؟ چه سازوکاری در اینجا عمل میکند؟ آیا چیزي به عنوان «مزد عادلانه» وجود دارد؟ در این جلسه چه چیزی مبادله میشود؟
مبادلهی کالاها در زندگی روزمره جریان دارد. با نگریستن به اطرافمان در هر لحظه، به ندرت چیزی یافت میشود که از طریق مبادلهی پولی کسب نشده باشد. اطرافمان پر از کالاهایی است که برای رفع نیاز با پول خریداری شده است. از کاغذ و خودکار تا لباسی که به تن داریم و هرچه در همین لحظه در اطرافمان است. کالاهایی که برای تولیدشان کار افراد گوناگون در چندین مرحله در زمانها و مکانهای گوناگون ترکیب شده و در نهایت در یک مغازه بر اساس قیمتی خریداری شده است. مؤلفههای زیادي در تعیین قیمت این کالاها تأثیرگذارند، اما بنیان تعیینکنندهی این قیمتها، مقدار کار انجام شده بر روی آنها از ابتدا تا لحظهی قرارگرفتن در قفسههای مغازه است؛ کارِ استخراج مواد خام از طبیعت، فرآوری، تغییر شکل و به هم پیوستن، زیباسازی، بستهبندی و حملونقل آنها. ترتیب و نوع کار برای تولید هر کالا با کاربرد مشخص، مختص آن کالاست. آنچه به عنوان عامل مشترك مستتر در کالاها برای مبادله سنجیده میشود، کار انجام شده بر روی آنها، فارغ از نوع آن است. نوع کارهای مشخصی که برای تولید لباس انجام میشود شامل کاشت و برداشت پنبه، نخریسی، رنگرزی، بافندگی پارچه، دوزندگی و … مخصوص لباسهاست.
اگر نوع کار را که برای تولید کالای مشخص با کاربردی مشخص است از کار جدا کنیم، کاری که باقی میماند تنها صرف کردنِ همزمانِ نیروی فکری و عضلانی است که با آموزشی ابتدایی قابل انجام است. این که دستها در چه مسیری در هوا به حرکت درآیند، پاها چه مقدار نیرو وارد کنند و مغز طبق چه نقشهای به آنها فرمان دهد در اینجا کنار گذاشته میشود.
کالبد کالاهای با کاربردهای گوناگونِ اطرافمان همانند چارچوبی، کار انسانیِ ساده، فارغ از نوع آن را دربرمیگیرد و مجموع ثروت اجتماعی را میسازد. رقابت، عرضه و تقاضا، انحصار و عوامل زیاد دیگری روي تغییر قیمت کالاها تأثیر میگذارند اما آنچه بنیان قیمت کالا را میسازد، مقدار کاری است که به طور میانگین در جامعه مشخصی براي تولید آن لازم است. به چنین بنیانی براي قیمت، ارزش گفته میشود. کل کاری که براي تولید یک لباس لازم است ارزشِ آن را تعیین میکند. واحد اندازهگیری ارزش کالا، ساعت کار لازم براي تولید آن است و از این طریق تفاوت ارزش کالایی مانند لباس با کاغذی که در دستمان است مشخص میگردد. کار لازم برای تولید کالا در مراحل زمانی و مکانی متفاوت و توسط افراد گوناگون انجام میگیرد. در هر مرحله، تولیدکننده با راهاندازی ابزار و ماشینآلات، مواد اولیه یا نیمهساخته را دستخوش دگرگونی در خواص یا ظاهر میکند تا به شکل محصولِ آمادهی استفاده درآید. این مراحل گوناگون میتواند درون یک کارخانه و یا در چندین کارخانه انجام شود و در هر مرحله کارخانهی قبلی آن را به واسطهای بفروشد تا کارخانهی بعدی آن را به عنوان مواد اولیه خریداری کند. برای نمونه، کارخانهی فولاد مبارکه، ورقهایی فولادی تولید میکند که آنها را هم به طور مستقیم به کارخانههای بزرگ میفروشد و هم به بازار آهن عرضه میکند تا کارگاهها از طریق واسطهها ورقهای فولادی را تهیه و به عنوان مواد اولیه برای تولید قطعات از آن استفاده کنند. ارزشِ کالایی که در هر کارخانه تولید میشود مجموع مقادیر ارزشی زیر است:
– ارزش مواد خام و نیمهساختهای که با خریداری به کارخانه وارد میشود. مانند ورق فولادی که از کارخانه فولاد مطابق ارزش آن و به عبارتی مقدار کار لازم براي تولید آن خریداری شده است. ارزش مقداری از این ورق که برای تولید قطعه لازم است به ارزش کالا منتقل میشود.
– بخشی از ارزش ابزار و ماشینآلات و کل تجهیزات کارخانه که در فرآیند تولید یک کالا در اثر استهلاك به کالا منتقل میشود. برای نمونه برای تولید قطعهای نیاز به برشِ شکل خاصی از ورق فولادی است. به این منظور نیاز به دستگاه پرس و یک قالب برش با متعلقات است. دستگاه پرس و قالب از تولیدکنندگان گوناگون با توجه به ارزششان که بر اساس کار لازم برای تولید آنهاست خریداری میشود. فرض میکنیم که دستگاه پرس در طول عمر خود (برای مثال 10 سال) براي تولید ۱ میلیون قطعه استفاده میشود. اگر دستگاه پرسی با هزینهی ۵۰ میلیون تومان خریداري کرده باشیم، ارزش منتقلشده از دستگاه به هر قطعه 50 تومان خواهد بود. به عبارتی دیگر، ارزش دستگاه تقسیم بر تعداد قطعات تولیدشده در طول عمر آن، ارزشی را تعیین میکند که در اثر استهلاك به قطعات منتقل میشود.
– مقدار کار لازمی که کارگر برای تولید یک قطعه انجام میدهد، از تقسیم مقدار ساعت کار روزانه به تعداد قطعات تولیدشده در روز محاسبه میشود. کارگر در این واحد تولیدی ورق را بر روی بستر دستگاه پرس قرار میدهد، دستگاه را راهاندازی میکند و در مواقع ضروری آن را متوقف میکند. در حین انجام کار بر صحیح انجام شدن برش نظارت میکند و قطعات تولیدشده را در بستههای مشخصی قرار میدهد تا برای حمل ونقل آماده شوند.
ارزش دو بخش اول حاصلِ کاری است که به لحاظ زمانی در گذشته و به لحاظ مکانی خارج از کارخانهی مذکور انجام شده است و در لحظهی مورد بحث در چارچوب مادی کالاهایی وجود دارند که ارزششان توسط صاحب کارخانه پرداخت شده است در حالی که ارزش بخش سوم توسط کاری ایجاد میشود که در این لحظه در این کارخانه جاری است.
کارگران کسانی هستند که امکان خرید مواد اولیه و ابزار لازم براي تولید کالاها را ندارند. آنان مالک هیچ وسیلهی تولیدي نیستند که بتوانند با درآمیختن کارشان با آن و فروش کالاهای تولید شده نیازمندیهای خود را برطرف کنند. نیروی کار به معنای توانایی صرف همزمان نیروی بدنی و فکری، تنها دارایی قابل فروش کارگران است که با فروش آن و در نتیجه دریافت مزد، کالاهای مورد نیازشان را تأمین میکنند. سرمایهدار به عنوان خریدارِ کالای نیروی کار، ارزش آن را مانند دیگر کالاها براساس کار لازم برای تولید آن میپردازد. تولید یا بازتولید نیروی کار به معنای تضمین زنده و سالم ماندن فرد کارگر به عنوان صاحب نیروی کار است تا فردا نیز همچون امروز توانایی کارکردن داشته باشد. برای بقای جسم و روان کارگر به عنوان چارچوبِ حافظ نیروی کار، تأمین نیازهای اولیهی کارگر همچون خوراك، پوشاك و مسکن ضروری است. ارزش نیروی کار به عنوان بنیانی براي تعیین قیمت نیروی کار و یا همان مزد، براساس ارزش کالاهایی تعیین میشود که این نیازهای معاش را رفع نماید. حداقل این نیازها محدود به بقای جسمانی کارگر است اما نیازهاي اولیهای که ارزش نیروی کار نمایانگر ارزش کالاهای رفعکنندهی آنهاست، تعریفی منعطف دارد به طوری که در زمانها و مکانهای مختلف، مقدار آن به شرایط آبوهوایی، فرهنگی و به طور کل بستری بستگی دارد که نیروی کار تحت آن به کالا تبدیل میشود.
تبدیل شدن نیروی کار به کالا مستلزم جدایی تولیدکنندگان از وسایل تولید بود، به گونهای که تولیدکنندگان نه میتوانستند مانند گذشته نیازهای خود را با کار خود به طور مستقیم برآورده کنند و نه مالک کالای تولیدی خود باشند که بتوانند با فروش آن معاششان را تأمین نمایند. نقطهی آغاز این جدایی و شکلگیری فروشندگان نیروی کار در ایران، قرن نوزدهم میلادي (دوره قاجار) است. در این دوران با آغاز نفوذ بیشتر امپریالیسم انگلیس و سپس روسیه، اقتصاد بستهی ایران دستخوش دگرگونی شد. پیش از آن کشاورزان روستایی که بیش از 55 درصد جمعیت ایران را تشکیل میدادند تحت نظام اربابرعیتی با اعطای مالیات به دولت و دادن سهم ارباب نیازهای خود را برطرف میکردند. پیش از این سرمایهداری صنعتی در کشورهای اروپایی پس از زوال فئودالیسم تثبیت شده بود. در این مقطع، سیاست این کشورها تلاش برای ایجاد سلطه بر کشورهایی مانند ایران به منظور دستیابی به منابع و مواد خام ارزان و همچنین دستیابی به بازاری برای فروش کالاهای مصرفی بود؛ یعنی سلطه بر کشورهایی که هنوز مناسبات سرمایهداری در آنها شکل نگرفته بود. دولتهای روسیه و انگلیس با نفوذ سیاسی در دربار و گرفتن امتیازهای اقتصادی و شروع به واردات کالاهای خود، آغازگر ایجاد نطفههای تولید کالایی در ایران شدند و همزمان تجار ایرانی با گشایش بازار داخلی از جایگاه ویژهای برخوردار گشتند. آنان با مشارکت در واردات کالا از روسیه و انگلیس و کسب ثروت از این طریق، پول خود را صرف خرید زمینهای مزروعی خوانین و دولت کردند. فروش زمینهای مزروعی به عنوان منبعی برای درآمد دولت، زمین را همچون کالایی قابل فروش کرده بود و تجار با خرید آنها به طبقه مالکین جدیدی تبدیل شدند که از خوانین نبودند. مالکین جدید کشت محصولاتی مانند پنبهی خام و برنج که امکان صادر شدن داشتند را جایگزین محصولات گذشته کردند.
به این ترتیب همزمان با حفظ مناسبات بندگی گذشته، با وارد شدن مؤلفهی رقابت جهانی، شدت استثمار دهقانان بیش از پیش شده بود. در این شرایط بسیاری از مالکین گذشته نیز، زمینهای مشترك دهقانان را تصرف نمودند. به همین دلیل بسیاری از دهقانان از روستایی به روستایی دیگر کوچ میکردند ویا به شهرهای ایران و یا منطقهی قفقاز مهاجرت مینمودند. در آن زمان 20 درصد کارگران باکو را کارگران مهاجر ایرانی تشکیل میدادند که بعدها به علت آشنایی با جنبش سوسیالیستی نقش پررنگی در شکلگیری جنبش نوین طبقه کارگر در ایران داشتند.
کشاورزان جداشده از زمین، اولین بخش از جمعیتی بودند که به سوی گذران زندگی از طریق فروش نیروی کار کشیده شدند. این فرایند که با شروع شکلگیری نطفههای تولید سرمایهداری همزمان بود، با اصلاحات ارضی در زمان محمدرضا شاه به نقطهی تعیینکنندهی زوال نظام اربابرعیتی رسید که مهاجرت روزافزون از روستا به شهر برای یافتن کارِ مزدی را در پی داشت. از طریق بازتولید هر روزهی نیروی کار در شکل کالا، امتداد نسل کارگران به عنوان فروشندگان نیروی کار و همچنین تنگ شدن گاهبهگاه عرصه برای تولیدکنندگان خرد و اقشار میانی و تبدیلشان به فروشندهی نیروی کار، فرایند کالاسازی نیروی کار پس از تثبیت شیوهی تولید سرمایهداری امتداد یافته و گستردهتر میگردد.
در نیمهی دوم قرن نوزدهم، پیشهوران ورشکستشده در اثر واردات کالاهای خارجی و پیشهورانی که تحت وابستگی کامل تجار ایرانی قرار گرفتند، بخش دیگری از فروشندگان نیروی کار و در واقع طبقهی جدید کارگر را تشکیل میدادند. در صنایع پیشهوری همچون قالیبافی، تجار ابتدا با تسلط بر فروش کالاها و همچنین صدور به خارج از کشور بر این صنعت تسلط یافتند و سپس با تأمین مواد خام و ابزار لازم برای قالیبافی کنترل خود را بر این شاخه افزایش دادند تا جایی که کالا از ابتدای فرایند تولید دیگر متعلق به تولیدکنندگانش نبود. طبقهی کارگر جدید برای فروش نیروی کار خود به سوی کار در کارخانههای تأسیسشده توسط سرمایهداران خارجی، کارخانههای خریداریشده توسط تجار ایرانی و صنایع دستیِ تحت کنترل تجار ایرانی رفتند.
با در دسترس بودن روزافزون کالای نیروی کار، با یک آگهی استخدام، خیل فروشندگان نیروی کار از طرف سرمایهدار فراخوانده میشوند. سرمایهدار پس از جلسهی مصاحبه و توافق بر روی میزان دستمزد ماهانه، برای مدت مشخصی مثلا یک سال کالای نیروی کار فرد کارگر را خریداری میکند و طبق قرارداد حق استفاده از نیروی کار را در آن مدت در ساعات مشخصی از روز و تحت نقشه و برنامهی مشخص در کنار ماشینآلات دارد. سرمایهدار کالایی را خریده است و ارزش آن را پرداخت میکند و مانند هر کالای دیگري میتواند از آن استفاده کند تا کاربرد کالا را متحقق سازد. استفاده از کالای نیروی کار با کار کردن کارگر محقق میشود و کاربرد این کارکردن برای سرمایهدار تولید ارزش میباشد. کالای نیروی کار کالایی است که با مصرف کردنش ارزش تولید میشود. تفاوت ارزشی که کار میآفریند با ارزش نیروی کار که سرمایهدار به عنوان دستمزد پراخت میکند منشأ ارزش اضافی است که نصیب سرمایهدار میشود.
نیاز است به فرایند تشکیل ارزش در کالاها نگاهی دوباره داشته باشیم. مجموع ارزش کل کالاهایی که در یک واحد تولیدی در یک بازهی زمانی مشخص مثلاً یک ماه تولید میشود برابر است با:
1- مقدار ارزش مواد خام که به طور کامل به کالاهای نهایی منتقل میشود،
2- مقدار ارزشی از ماشینآلات، ابزار و تأسیسات که به میزان استهلاك آنها به کالاها منتقل میشود.
سرمایهدار با خرید این اقلام و پرداخت ارزششان، آنها را به کار میگیرد و پس از دگرگونیای که در تولید دچارش میشوند، تغییر شکل یا خواص در مورد مواد خام و نیمهساخته و استهلاك در مورد ابزار و ماشینآلات، ارزششان را به کالا منتقل میکند اما در این فرآیند مقدار ارزششان ثابت باقی میماند. بخشی از سرمایه که صرف خرید این کالاها میشود، سرمایه ثابت نام دارد.
3- ارزش نوینی که در اثر کار کارگران در این یک ماه ایجاد میشود و در کالا مستتر میگردد. در یک کارگاه صدنفره که در آن هر فرد ماهانه 180 ساعت کار میکند، به مقدار 100×180 ساعت برای تولید این محصولات در
یک ماه کار صرف میشود که ارزش نوینی که در کالا قرار میگیرد را تعیین میکند. بخشی از این ارزش نوین معادل دستمزد ماهانهی کل کارگران است که با کسر از ارزش نوین کل، ارزش اضافی ماهانه به دست میآید.
سرمایهدار با استفاده از نیروی کار یعنی کارکردن کارگر، ارزشی نصیبش میشود که از مقدار ارزش نیروی کاری بیشتر است که بخشی از سرمایهاش را صرف خرید آن کرده بود. سرمایهای که صرف خرید نیروی کار یا همان پرداخت دستمزد میشود را سرمایهی متغیر میگویند. با بهکارانداختن کالای نیروی کار، ارزشی متفاوت از ارزش پرداخت شدهاش حاصل میشود که میزان این تغییر، نسبت به ارزش نیروی کار که توسط سرمایهدار در قالب مزد پرداخت میشود، نرخ استثمار را نشان میدهد. یعنی نسبت آن ارزشی که معادلی برایش پرداخت نشده (ارزش اضافی) به آن بخش که معادل ارزشیاش پرداخت شده (ارزش نیروی کار) است. سرمایهداران بخشی از ارزش اضافی تصاحبشده را همچون درآمد صرف رفع نیازهای اولیه و همچنین نیازهای لوکس و فخرفروشانهی خود میکنند و بخشی از آن را صرف گسترش حیطهی سرمایهگذاری خود. آنان با خرید وسایل تولید و نیروی کار جدید، عرصهی استخراج ارزش اضافی خود را گسترش میدهند.
فهم سازوکار استخراج ارزش اضافی و انباشت آن نقابِ رازآمیز بودن «پول، پول میآورد» را کنار میزند و افسانههای اقتصاد عامیانه مبنی بر منبع ثروت سرمایهداران را افشا میکند. بر اساس این افسانهها، منبع سود سرمایهداران پاداشی است که بابت ریسک در سرمایهگذاری میکنند زیرا در غیر این صورت میتوانستند تمام پول خود را صرف تجمل و مصرف کنند. بر این اساس میگویند که علاوه بر این ریسک، با سرمایهگذاری در صنعت برای کارگران شغل ایجاد کرده و تأمین معاشِ کارگران را با این کارآفرینی متحقق کردهاند؛ در حالی که در واقعیت کارگران علاوه بر ارزش اضافی، ارزش نیروی کار خود را نیز پیش از آن که مزدشان پرداخت شود، خودشان بازتولید میکنند. فارغ از این که جدایی پدران طبقه کارگر از وسایل تولیدشان با زور و اجبار توسط پدران طبقهی سرمایهدار ایران در قرن نوزدهم صورت گرفت، بررسی انباشت سرمایه در یک دورهی مشخص افسانهی ثروت حاصل از کارِ خود سرمایهداران را نیز رسوا میسازد. با فرض این که پول اولیه سرمایهدارِ کارخانهدار حاصل کار خودش بوده است، پس از گذشت چند سال از انباشت سرمایه از طریق تبدیل ارزش اضافی به سرمایهی گسترشیابنده، پول اولیه با مصرف یک سرمایهدار متوسط و خانوادهاش به طور کامل از کف او رفته است و آنچه از سرمایهی گسترشیافتهی او در شکل پول و کالا باقی مانده، حاصل کار کارگران است که او در ازایش معادلی را نپرداخته است.
هدف از بازگویی خلاصهی آنچه اندیشمند بزرگ طبقهی کارگر کارل مارکس براي آشکار ساختن راز شیوهی تولید سرمایهداری و گسترش سرمایه انجام داده است، نه دامن زدن به یک بحث اقتصادي بلکه یادآوری یک بدیههی پوشیده است؛ هر آنچه از ثروت اجتماعی تحت مالکیت عدهی قلیلی از سرمایهداران و مباشرانشان میبینیم، حاصل کار کارگران است.
در پشت جلسهی استخدام کارگر، تاریخ مبارزهی طبقاتی در سطوح اقتصادی، سیاسی و فرهنگی جریان دارد و تقلیل تعیین مزد به مذاکرهی دو نفر و یا حتی گروهی از افراد در یک واحد تولیدی در مقابل سرمایهدار و معاونینش، نادیده گرفتن این پیشزمینه است. ستیز طبقهی کارگر با طبقهی سرمایهدار از همان نقطهی آغازِ کالاشدن نیروی کار در نیمهی دوم قرن نوزدهمِ ایران شکل گرفت. این ستیز در مراحل ابتدایی پنهان و در چارچوب ائتلافی علیه شیوهی تولید گذشته جریان داشت که نمود آن را در همسویی گروهها و جریانات سیاسی در پیروزی انقلاب مشروطه براي ایجاد قانون، عدالتخانه و مجلس شورا میتوان دید؛ انقلابی که پس از تشکیل مجلس جایی نه براي انتخابکردن و نه انتخابشدن برای تودههای کار و زحمت نداشت. نکتهی مهم آنکه در این محرومیت باز هم سرمایهداران متوسط و خرد سهیم بودند و این زمینهای بود برای ادامهی حیات آن چارچوب ائتلافی که نمایندگان سیاسی سرمایهداران را به بهرهبرداری از اعتراضات کارگری برای تشکیل دولتی که هرچه بیشتر منافع کل طبقهی سرمایهدار را نمایندگی کند وامیداشت.
اما در این اثنا تاریخ پر است از تلاش طبقهی کارگر برای تشکیل صف مستقل طبقاتی که از تشکیل «شورای مرکزی اتحادیههای کارگری» در 9 دی 1300 آغاز میشود. پس از برکناری رضاشاه که اتحادیههای کارگری را توقیف کرده بود، در اوایل سال 1323 «شورای متحده کارگران و زحمتکشان» از بههمپیوستن اتحادیههای کارگری تشکیل شد و اعتصابهای کارگری زیادی را رهبري نمود تا اینکه در اردیبهشت 1325 توانستند تصویب قانون کاری مطابق خواستههای حداقلی خود را به دولت قوام تحمیل کنند. تشکیل صف مستقل طبقه کارگر به معنای عدم وابستگی به جنبشهای اجتماعی-سیاسی طبقات دیگر است؛ یعنی پیگیری خواستههای اقتصادي-سیاسی با مفاهیم، ارزشها و سبک کاری که متعلق به طبقهی کارگر به عنوان تنها عامل دگرگونی نظام استثمار به همراه تمام آفتهایش است. استقلال طبقاتی به معنای عدم هضمشدن نیروی اعتراضی کارگران نسبت به وضع موجود درون چارچوبهای دگرگونیای که جناحهاي رقیب سیاسی نظام سرمایهداری در خارج و داخل دولت مستقر خواستارند. تلاش برای تشکیل صف مستقل طبقاتی پس از فراز و نشیبهای شورای متحده کارگران، در انقلاب 57 با تشکیل شوراهای کارگری در کارخانهها ادامه پیدا کرد. در فضای پس از شکست جنبش سیاسی طبقهی کارگر در سطح جهانی و افول سطح مبارزه طبقاتی در ایران که با تسلط چارچوبهای فکری محصور در نظم سرمایهدارانه همراه شد، تلاش برای ایجاد تشکلهای مستقل کارگری همچون سندیکای شرکت واحد و سندیکای شرکت نیشکر هفت تپه در دههی 80 نشان از گامهای اولیه براي احیای چنین تلاشی داشت.
برای دانلود کل مقاله، اینجا را کلیک کنید.
نویسنده: رضا کریمپور